محل تبلیغات شما

من وآدم کوچولو نیم ساعتی هست که بیداریم. خانه تمیز و ساکت است. دوتایی در سکوت دراز کشیدیم و صدای گنجشکها را گوش می دهیم. من دارم به انبوه لباسهای اتو لازم خودم و بچه ها فکر می کنم و به اولین روز مدرسه ی حسین و اینکه ناهار چی درست کنم و اینکه چطور برای پروژه ی دکتر ذال وقت و نیرو بگیرم و اینکه بچه ها چه کردند بالاخره در تعطیلات بابت کارهایی که بهشان محول شده بود و  به مهمانی ماه رمضانم هم فکر می کنم! خدایی ته خجستگیست این آخری اما مهمانی دخترهاست و یکی از دلخوشی های من است او! 


باید صبر کنم آدم کوچولو بخوابد و من بروم سروقت لباس ها. دونفر از دانشجوهایم با هم عقد کردند عید امسال و من می دانم که این پسر چقققققدر شریف و نجیب است. دختر هم خیلی خوب  است اما پسر طور دیگریست. اگر حسین من در فضای بهتری بزرگ بشود می شود این پسر. فعلا که اوضاع بهتری وجود ندارد و اگر چه من سکوت می کنم  بعضی ها بی حیایی را به آخر رسانده اند. 


آدم کوچولو خوابید. بروم. هفته ای داشته باشید عالی و عالی!






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها