محل تبلیغات شما

صبح بلند می شوم و بعد از نوشیدن آب ولرم برای خودم و پسرها آب پرتقال درست می کنم. پرنده های جادویی همه رفته اند. کلی کتاب خریدم که چرند از آب در آمده اند و من فکر می کنم با آن همه پولی که توی حلق نویسنده های ناامید و نشرهای  پدرسوخته ریخته ام بهتر بود برای خودم چند دست لباس راحتی  می خریدم که تمامشان صورتی و بنفش و ارغوانی بودند . فقط یکی را دوست داشتمفقططططط آب نبات #هل*دار.


روح الله گفته املت. زنگ زدیم فروشگاه تلفنی  اسفناج و پنیر آورده گوجه ها را  ورق ورق می چینم کف تابه . روغن حیوانی؟ کره ی گیاهی؟ روغن کنجد یا زیتون؟ کنجد می ریزم. فلفل سیاه نیمکوب می پاشم. آب جوش آمدهچای دم می کنم توی قوری چینی که گلهای ریز آبی دارد .  سفره ی نخی را فارس کوچولو می برد.حسین پنیر و گردو . گوجه ها را بر می گردانم .سرخ شده اند .تخم مرغ محلی  می شکنم توی تابه و لیموترش برش می زنم. چای میریزم . خرما می گذارم. نان خانگی  تنوری داریم. پر از سبوس .پنج تا لقمه ی کوچک می خورم .سه لقمه نان و پنیر با دوتا خرما و چای. می روم  حیاط برای خودم فرش می اندازم هوا عالیست. توی این هوا تا آخر عمرم که باشد یادیک سالگی فارس و چهار سالگی حسین خواهم افتاد. زمستان قشنگی که سه نفری بودیم مثل زمستان هایی که با مامان تنها بودیم در کودکی.


اسفناج ها را توی حیاط تمیز می کنم برای اسموتی ناهارم. دراز می کشم و چادر نمازی می کشم روی سرم. وقت مدیتیشن است . هوا و وفضا طوریست که  مدیتیت خود به خود به آدم تحمیل می شود. خدا را شکر آقایان گمم کرده اند. نفس می کشم و دلم می خواهد ناهار امروز  را  بی خیال من شوند. حسین پیدا یم می کند. روح الله برای ناهار قیمه می خواهد. کل کل نمی کنم. دوباره دارند کشتی می گیرند سه نفری . قیمه؟ چقدر وقت گیر است این غذا. هی باید ظرف برداری.لپه جدا.گوشت جدا.سیب زمینی جدا. لیموعمانی را بشکنی .دارچین را پودر کنی .کوفت را فلان  کنی .برای پلو زعفران .برای سالاد آب غوره. برای ماست خیار. برای سفره بشقاب . برای چنگال قاشق .  فکر می کنم اسیر شده ام توی آشپز خانه. بچه ها می آیند و سیب زمینی می خواهند. برایشان می کشم و سس خرسی میریزم .

اسفناج ها را از آب می گیرم .موز خرد می کنم. پوست بادام خیس خورده را می گیرم . انجیر خیس خورده هم هست. خرمای هسته گرفته هم میریزم. باید با کمی آب سرد بشود اسموتی امروزم  ولی از املت صبح چنان سیر و پرم که نگو. صدایشان می کنم. ناهارتان آماده است ولی لطفا به من کاری نداشته باشید .

.

.

.

دهانم تلخ است . حالم دگرگون است. نرم افزار ویروسی شده ام؟ ربات خسته ی زنگ زده؟من امروز چطورم؟  نه چیزی نیست فقط بهتر است به تقویم مراجعه شود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها