محل تبلیغات شما

دیشب در چنین ساعتی سبزی حسابی سرخ شده ی معطر را به پاتیل گوشت و لوبیا و پیاز داغ نیمه پخته اضافه کردم و گذاشتم تا صبح توی دم بپزد بعد شروع کردم به سرچ کردن که لیمو درسته را اگر توی خورش بیندازم تلخ می شود یا نه! که نفهمیدم آخر و نینداختم.  مردم فقط از قرمه سبزی های سیاهشان تعریف کرده بودند. پز ندادم؟ یک نذر کوچک بود از طرف آن عزیزترینم برای  چند نفر کارگر که با خودمان بیست و چند نفری می شدیم . نتیجه هم خوب شد مخصوصا ته دیگ سیب زمینی!


صبح دیدم هوا خوب است . ناهار هم دارم . بچه ها هم سرگرمند. پدرشان هم هست . زدم بیرون. یک ساعتی پیاده توی خیابان رفتم و غش کردم برای  هوای لطیف ابری و نیمه بارانی اسفند.بساط ماهی و سبزه و خرید عید هم بود.


از عصر آخرین فاز خانه تکانی را شروع کردیم. همان تغییرات پاسیو و شستن آشپزخانه و پرده هایش و فلان و فلان. تا فردا شب لااقل ادامه خواهد داشت! از خستگی خوابم نمی برد. له شدم اما توی خانه بالاخره بوی عید پیچیدهچه جور هم .


به جای سبزه بذر ریحان کاشتم که بعدش بخوریمش. همیشه به این قضیه ی سبزه اعتراض داشتم. قبل ازینکه مد شود اعتراض داشتم . میم ش را فقط ببینید. بالای بیست تا ظرف سبز می کند . برای مرده و زنده سبزه می برد و توی هر اتاق سبزه می گذارد. اولین سفره ی هفت سین زندگی مشترکمان را با ریحان توی گلدان سفالی چیدم. کاش عکسش را پیدا می کردمعالی بود. خیلی سالها هم نچیدم  . در سالهایی میم ش مجبورمان می کرد سر سفره ی او سال را تحویل کنیم_انگاری ما خانواده نداریم و خدایی  سایرین ازین قانون تبعیت می کنند _ و باقی سالها  روح الله ترجیح داد تحویل سال در سفر باشیم چون من واقعا مخالف بودم که سالم را با دیدن ریخت این ها شروع کنم. امسال اینجاییم . (این جمله ی دو کلمه ای یک طومار است.گریه)


اگر به کارما اعتقاد داشته باشم باید بگویم من توی وبلاگم حتما وسط غرغرها چهار کلمه حرف خوب هم زده ام. تو را به خدا ببینید. چه همه دوست خوب پیدا کرده ام ؟چنین دوستانی به عمرم نداشتم . هرگز و هرگز!


قورتتان بدهم.شب خوش!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها