محل تبلیغات شما

شده ام یک تکه یخ پیچیده در پتو. شده ام سانسورچی . منتها تنها خودم را سانسور می کنم و می نویسم و آرشیو می کنم .و می نویسم و پاک می کنم. و حتی نمی نویسم.روزی که کارهایم تمام شد می آیم و می نویسم . نوشتن مثل یک فاتح بهتر است تا نوشتنی که از سر درد باشد.


دختر آمده یک قضیه ی عشقی را توضیح دهد . نگاهش می کنم. خیلی کوچولو است . می گویم باید بروم آن سمت دانشگاه. اگر وقت داری با من بیا و حرف بزن. راه می افتیم. نصف مسیر دارد توضیح می دهد که از فلانی چه جور بگوید؟ خوشش آمده.عاشق شدهفلان شدهاما طرف نمی داند. من غش کردم از خنده. پس کراش داری؟ غش کرد از خنده . ماتیک قرمزش را خورد و گفت : بله. مثل اینکه . ولی  استاد فکر نمی کردم شما بدانید کراش یعنی چه!

به خودم نگاه می کنم. حق دارد دخترک.


دوستم را با شوهرش آشتی دادم. بعد هم فرستادمشان مشاوره . مردها چرا نمی فهمند زنی که زایمان کرده کلی نیاز روحی دارد. فکر می کنند چون مادر شده دیگر باید بسازد و بسوزد.


خدایا برسان!






مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها