محل تبلیغات شما

تازه دراز کشیده ام که حسین می آید کنارم . بازی کنیم؟ بازی کنیم. حسین بشود بابا ، فارس بشود مامان و من بچه باشم. بابا صبح صبحانه درست می کند و از زن و بچه اش می خواهد نوش جان کنند. بعد ما را می بوسد و قول می‌دهد خیلی زود از سرکار برگردد. فارس یک مامان بی خیال و قرتی است. ماتیک میزند و به جای هرکاری شروع می کند به رقصیدن. من هم با خیال راحت ازینکه مامانم حواسش نیست وسط روز می خوابم. بابا برمی گردد. ما را می بوسد. آدم کوچولو در جواب ناهار داریم بلند می گوید: نع نع! بابا با مهربانی و خنده می گوید اشکالی ندارد که! بیایید ببرمتان یک رستوران خوب که کلی فرنچ فرایز دارد و جای بازی هم دارد. 

میرویم رستوران. بابا دارد قربان صدقه مان میرود. مامان وسط رستوران شوخی اش گرفته. بابا می خندد و به گارسون می گوید فقط کاری کنید خانم و بچه ها از شما راضی باشند. بعد اطمینان می دهد هرچقدر که دوست دارید می توانید توی پارک رستوران بازی کنید و میبریم سر راه برای خانم گوشواره می خریم. 

نتیجه :از والدگری  گاها بی حوصله ام خجالت کشیدم

راستی ! نه روح الله شبیه بابای بازی است نه من شبیه آن مامان قرتی حواس پرت.  


آدم‌های نکبتی که تا این لحظه درباب سخت بودن سال نود و هشت و وم انبارکردن مواد شوینده و غذایی سخن سرایی کرده اند فقط و فقط نوکیسگی و گذشته ی سخت مالی شان را لو داده اند. مسلمان! انسان!آدم! اگر هم شرایط سخت شود وظیفه ی تو چیزی جز احتکار کردن است.


سال نو مبارک. خیلی سال ‌خوبی است. حالا ببینید کی گفتم!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها