محل تبلیغات شما

اتاق بچه ها هم تمیز شد . کمد و تخت را کشیدیم کنار و خالی کردیم و تمییییز تمیییییز کردیم. دو پاکت  زباله ی بزرگ هم اسباب بازی و لباس کنار گذاشتم که برای بخشیدن مناسب است . یک خانم میلیاردر یعنی بدون شک میلیاردر که فقط ماشین زیر پایش  قیمت خانه ی ماست به من گفته لباس های حسین را بده پسرم بپوشد.شما که لباس های خوبی می خری زود به زود هم می خری. از خارج ! هم می خری .ما چرا پول بدهیم !!! چشم خانم محترم. بیا پول نده. واقعا خجالت هم  خوب چیزی است .  توی این اوضاع بدی که مردم دارند تو باید دستگیر باشی حالا چشمت دنبال این چند تکه لباس است که سهم بچه ی خدمتکارهاست؟. خانم از اقوام من نبوده و نخواهد بود ضمنا.


آدم کوچولو را هنوز از شیر نگرفتم و هیچ ایده ای ندارم که کی بتوانم اینکار را بکنم. مامان مامان های قشنگی هم می گوید. به موقعش هم حسابی از آدم زهر چشم میگیرد.وقتی از بیرون می رسم می پرد توی بغلم و حسابی  بوسه بارانم می کنم اما وقتی چیزی به کامش نباشد هر جوری که بتواند بداخلاقی می کند تا حساب کار دستم بیاید.


ناهار بچه ها پلو خورشت است و خودم قرار بود اسموتی توت فرنگی و موز و سیب بخورم که  مخلوط کن کار نکرد. موز و توت فرنگی خوردم  به عنوان  اسموتی بالقوه.


دلم فقط آش ترش می خواهد و میوه. معده ام اصلا موافق غذای سنگین نیست.صبح آب پرتقال. ظهر اسموتی.شب نان و پنیر. از تخم مرغ بیزارم . با گوشت قهرم که قهر به موقعی هم هست . مرغ و ماهی هم نه! ازین حالات شبه حاملگی ام خوشم می آید و خدا را شکر که حامله نیستم.  واقعا کشش  ندارم  دیگر از جانم بگذرم.





مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها