محل تبلیغات شما

سرد شدهسرد شده خیلی سرد شده و اسفند به جای تمام زمستان سرد شده و باد و باران دارد. جاهای دیگر هم که برف . خدا را شکر فقط خدا کند گلهای فصلی و آن یکی خرمالوی عجول توی باغچه دوام بیاورند . وقتی حالم بد است فکر می کنم دوام آوردن سخت است مثل الان  اما  حالم خوب می شودو دوام می آورم. دوام می آورم اما از خودم کم می شود . خیلی کم می شود .  جنس این کم شدن ها را اگر ندانید نمی شود توضیح داد برایتان فقط می توانم دعا کنم هرگز نفهمید الاهی!


,یک خانواده را می شناسم که مرد خیلی سختگیری داشتند. ازینها که قانون خودشان را به همه تحمیل می کنند. مساله این بود که خانم خانه  رگ و ریشه ی اشرافی طوری داشت و آقا یک آدم خشن با پول  معمولی اما بدون ریشه ی آنطوری بود . کل تک و طایفه و جد  و آباءش توی  مهمانی یک مدل غذای ساده می دادند و یک نوشابه باز شده با نی می دادند دست هر کسی . به امید نان و نوایی  با خانم ازدواج کرده بود. من نمی دانم از این ازدواج چی نصیب آقا شد اما می دانم سالها زنش را بابت علایقش تحقیر کرد . زد و آقای خانه مرد .   اهل خانه آزاد شدند. مراسم ختم آقا یک فنجان قهوه دادند فقط . هفتمش  پذیرایی. سه هفته اش غذا هم دادند . سالگردش دیگر یک مراسم مجلل بود! یعنی  این سیر صعودی انگار همزمان با باور آرام آرام مرگ مرد خانه شکل گرفت . الان؟ واقعا دهان من یکی باز می ماند از ریخت و پاش ها . لباس را طراح باید طراحی کند  .  گل را  دیزاینر. شام که نگو. فینگر فود ها و دسر ها و هی خرید از خارج کشور و خیلی هم خوب .


امروز هم زدم بیرون. هوا سرد بود.ولی خب این آزادی یک ساعت و نیمه و پیاده رفتن توی خیابانها ی فرعی خلوت  خیلی سر ذوقم آورد . به خودم گفتم اگر روح الله نبود چکار می کردی؟ خودم جواب دادم : نقاشی . دوباره به خودم گفتم : انگار کن نیست .


لبو را با سیب و کرفس آب می گیرم و می خورم. به به!




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها